پـــیـونـــد خـــــــــــربـــــــــزه
اشنا شد
دوست شد
ابجی شد
نفس شد
زندگی شد
عشق شد
خانوم شد
کره بز شد
.... این داستان ادامه دارد
من به رنگ خاصی علاقه ندارم چون هر رنگی جای خودش کاربرد داره
غذا هم نمیشه گفت فقط یه غذا چون همه غذاها دوست دارم اما تنوع میخوام طول هفته هر روز یه غذا فقط هم دست پخت مامانم دلم برا دست پختش تنگ میشه
سیاوش واقعا از ته دل میخونه کیف میکنم از صداش داد میزنه از ته دل
تیپ که مجلسی بیشتر اما اسپورت هم خوبه بجاش ولی
اصلا نخوندم اما دوست دارم همه کتابای عمرانی رو بخونم
پلنگ صورتی موش گربه ابتدایی بودم هر روز صبح میدیدم بعد میرفتم مدرسه
اخراجی ها خیلی باحال بود
زندگی خوبه در کل اما یه موقع هایی خسته میشی که اونم بستگی بخودت و اطرافیانت داره
دختر ساده مهربون خوبیه و زرنگ
اره همونه فقط شبیه کره بز شده
احساس میکنم فقط حرف خودت قبول داری البته تو این سنت منم اینجوری بودم خوب میشی
پاک بودن برمیداشتم که دیگه از دستش دادم
نه اصلاا بوده خوندم یادم رفته جواب بدم یا کار داشتم یا اون لحظه رفتم تو یه برنامه دیگه
فهیمه که بچه بودم اون موقع ازدواج کرد شبیه کابوس شد
اصلااا چرا من نمیتونستم کسی دوست داشته باشم
چقد سرکار گزاشتم دخترا مردم رو البته چرت بود
نه حرفی نداشتم
یه زندگی بدون هیچ قصه در کنار تو
اون موقه بشه دوست دارم با هم انتخاب کنیم
اولش گریه میکنم مثل الان که بهش فک کردم اشک جمع شد
عشق یه جمله نیست که بگم
اره بعضی موقع ها مجبور میشی شرایط کاری میکنه دروغ بگی
اما بستگی به دروغ داره که اینم خیلی کم پیش میاد
ولی هر چی فک میکنم حرفی ندارم که بخوام بهش فکر کنم
خریت محضه یه نفرو انقد بخوای بعد بهش دروغ بگی این یعنی مسخره کردن خودت
در حدی که بگی فردا بیا پیشم پا میشم میام
چرا انقد دوست دارم اخه کره بز
چرا اخه این همه دختر
دلم میخواد گازت بگیرم
به امید اون روزی اینا رو کنار هم بخونیم منم گاز بگیرم از لپت