پـــیـونـــد خـــــــــــربـــــــــزه
باز هفدهمی دیگر
و من در انتظار اینکه
یارم
در تقویم ذهنش
امروز را به یاد سپرده باشد
تا مبادا
فراموش کند
ماهگرد پیوند قبلمان را
هنوز ساعت از 0:0 نگذشته منتظرم عشقم
سلااااام نفسم
هرجا هستی خوش باشی عزیزم
نمیدونم از چی شروع کنم با چه کلمه ای حرفامو شروع کنم
اما نیازی نیس دنبال واژها گشت وقتی اووون روووز حتا آسمون صاف تر از همیشه بوود
به اسمون نگاه کردم سپیییید بساااان دلی که ماه ها پیش ذره ذره در او غرق شده بوودم
نورااانی بساااان قلبی که همواره معصومیت به او گره خورده بووود
نمیدووونم اسمشو چی بذاارم شاااید یک حادثه ذره ذره تو قلبش غرررق میشدم اما صدااای ناااجی نمیزدم
چرااا؟؟؟ شاااید از غرور شاااید از ترس از ترس اینکه مباادا ناجی صدایم را بشنود و بروی خود نیاااورد
زمااان میگذشت یک ساااال و من بهواااای نفسهاااایش و تپش به تپش قلبش نفس کشیییدم
نااجی بووود مراا در خودش حس میکررررد اما ، امااا چراا نمیدوونم شاااید دل کمک کردنم را نداااشت نع شاااید پااای آمدن ندااشت
یک و سااال یک ماااه تقلا میکررردم دست و پااا میزدم بلکه خودم سبب ساز شوم اما بسی بی فاایده
چندماااه گذشت صدااایش زدم
نااااااجی کمک دیگررر نمیکشم بیاااااا
آمد
دلم را که به دلش داده بووودم
در این دم نگاهم را به نگاااهش دادم
لحظه لحظه میگذشت پااای رفتن ندااشتم
اووو رفت اما کماکان در قلبش کمین کرده ام
قلبی بساااان اسمااانی تهییی
تهییی از نااخالصی
هنوز هم نااجی را صداا میزنم امااا نه براای نجااات
دوس دااارم هر لحظه بیشتر و بیشتررر در اعماااق قلبش غرررق بشووم با این تفاااوت
که دست بدست اووو نفس به نفسش دم به دم باااا هم و باااهم و باااا هم غرررق دلی بشیم که توووش زندگیوو شروع کرددیم
31 شهریوووووور خدایاااا مرسی بهترین روز زندگیممممممم بود