پـــیـونـــد خـــــــــــربـــــــــزه

♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

خیلی دلم گرفته این روزا 

هیییییی

 

سه شنبه 29 تير 13959:24عـلـAtefeـی

سلااام حالت خوبه

شرمنده دیر شد

این هفته کارم زیاد بود شبا هم دیر میومدم خونه

دیگه جونی نبود سیستم روشن کنم

سعی میکنم و کردم خودم با کار  سرگرم کنم

خیلی سخته  ولی همیشه سعی میکنم ادم پر صبری باشم

با صبر تحمل همه چی حل و راه مشخص  میشه

خیلی خوشحالم خانوادت برات مهم هستن

تصمیم خوبی گرفتی مواضبشون باش همیشه

از دست خودم ناراحتم باعث شدم ارامش یه خانواده رو خراب کنم

 اما  دیگه نمیکنم

داداش و خانوادتو خیلی خوب درک میکنم

من که صبر میکنم تا هر موقع زنده باشم نفسم بیاد

ببینم اخرش چی میشه

یه چیز دیگه یموقع فکر نکنی نیستی من برم سمت کس دیگه

برعکس دیگه حتی اگه چت هم میکردم با کسی وقتی بودی

دیگه نمیکنم  چون  حوصله خودمم نداره

بعدشم ادمی که یه  مدت غذای خوب بخوره  دیگه غذا بی کیفت از گلوش نمیره پایین

ارزو میکنم برا خودت و خانوادت هر جا باشی سرحال سلامت خوشحال خندون باشی

این وبلاگ هم یه قالب روشن بزار چشم ادم نمیبینه

.

.

میخواستم بگم دوست دارم اما ندارم دیگه گگگگ

بیشعور دهنم سرویس کردی

دلوم بی تو بزغله تنگ شوده

دوووووست دارم و خواهم داشت

.

.

از طرف علی

 

جمعه 25 تير 139510:22عـلـAtefeـی

سلام  

خداکنه خوب باشی هر جا هستی

همه چی خراب شد ولی از نو میسازمش

خیلی دوس داشتم حرفامو پشت تلفن بگم

جای بدی گیر افتادم هیچکس حالمو درک نمیکنه

داداشم بهت گفته بودم حالش خوب نیست

بدتر شده خییلی بدتر

وقتی راه میره زانوهاش جون نداره میلرزه

حرف زدنش بدتر شده

تو موهاش نخ سفید میبینم

همه ی خانوادم پیرتر شدن

بابام میگفت کم بدبختیا داشتیم که اینم اضافش بشه

بابام گفت ی عمر نون حلال اوردم توی سفرم که بچهام درست بار بیان

همیشه خیالم راحت بود از طرف شما

میگفتم اینا عاقلن هیچوقت خطا نمیکنن 

این بود جواب زحمتام جواب اعتمادم

داداشم میگفت همیشه میگفتم اگه دختر پاک وجود داره عاطفه و الهست

میگفت شما بمن خیانت کردین

میگفت جیگرم میسوزه چون قبلا همه ی حرفامو زده بودم چه جدی چه شوخی

خودم دختربازیو کنار گذاشتم که شما یاد نگیرین

ازتون انتظار هر اشتباهیو داشتم غیر این

میگفت درسته بهتون پول دادم اما کم نزاشتم براتون 

هزاربار بخاطر شما جلوی بابا وایسادم

حمایتتون کردم

3 بار تا مرز خودکشی رفتم به عشق شما زنده موندم

همه بهم میگفتن کاش ماهم ابجی مث ابجیای تو داشتیم

وقتی گوشیو ازم گرفت تموم حرفامونو خوند رفت تو حیاط گریه کرد بلند بلند زار میزد

قرصاشو نمیخورد میگفت کاش مرده بودم

میگفت قرص بخورم برا چی برا چی خوب شم 

گفت اعتماد المثنی نداره

خیلی حالم خرابه حال داداشم بدتر ولی عذر خواهی کردم

اما امروز مامانم بوسم کرد همینجور بغلم گرفت گفت میدونم هر ادمی ی اشتباهی میکنه 

اما شما درست میشین

من به امید شما زندگی میکنم

خانوادم بهم زندگی دادن نمیتونم باز بهشون دروغ بگم

خیلی اینجای زندگیم سخته

داداشم این حرفارو میزد نمیدونستم چی بگم بگم عشق ما پاکه؟

باید بهم فرصت بدی تا چیزایی که خراب کردمو از نو بسازم 

علی من عاشقتم هیچوقت یادت نره

فک میکنم لازمه ی مدت از هم دور باشیم

اما هر وقت تونستم زنگ منیزنم بهت تورو خدا ببخش منو 

نمیتونم خانوادمو توی روزای سخت رها کنم 

این روزا تموم فکر و ذهنمو گذاشتم روی درس خوندن که ی رشته ی خوب تو جای مدنظرم قبول بشم

عشقم

خودت یادم دادی که خانوادم توی الویتن که دروغ نگم بهشون حتا کوچیک

تو بهم یاد دادی فاصله عشقمو کم نمیکنه بیشترش میکنه

اره فاصله عشقو کم نمیکنه بلکه عطش بهم رسیدنو بیشتر میکنه

گوشیو خطو هم میخوام بشکونم اگه اونو بفهمن دیگه کار از کار میگذره 

میدونم درکم میکنی وضعیتی که هستم 

فرض کن این یه امتحان بزرگه از طرف من 

توروخدا درکم کن

توروووو خداااا

حداقل نمیتونیم اس بدیم از طریق وبلاگ باهم در ارتباط باشیم

خیلی سخت بود گفتن این حرفااااا تورو خدا درک کن حالمو مجبووورم

مواظب خودت باش از صمیم قلب

عاشقتم و عاشقت میمونم 

سه شنبه 22 تير 139522:37عـلـAtefeـی